سعادت هر نیرو رسیدن به اقتضای ذات است

سعادت هر نیرو رسیدن به اقتضای ذات است

سعادت هر نیرو رسیدن به اقتضای ذات است به عربی: «سعاده کلّ قوه بنیل ماهو مقتضی ذاتها من غیرعائق» این قاعده را صدرالمتألهین در باب سعادت نفس ناطقه و کیفیت حصول آن مطرح کرده است.

به موجب این قاعده: «سعادت هر نیرو، رسیدن به چیزی است که ذاتش اقتضاء می‌کند، بدون اینکه مانعی سدّ راه کند و از رسیدن به مقتضای ذاتی آن جلوگیری به عمل آورد» بنابراین سعادت هر شیء، از نوع همان شیء است و به خود آن اختصاص دارد.

چنانکه گفته‌اند: کمال قوه شهویه همانا وصول به شیئ مورد اشتهاء است و کمال قوه غضبیه غلبه و انتقام است. (۱) کمال و سعادت نیروی واهمه امید و آرزو است. کمال هر یک از نیروهای حسی نیز عبارت است از احساس کیفیت محسوسه ای که از نوع خود آن حاسه است. به این ترتیب کمال ذائقه، ادراک طعم خوش آیند؛ وکمال شامّه، بوئیدن رائحه نیکو؛ وکمال باصره دیدن انوار و رنگهای گوناگون؛ وکمال سامعه، شنیدن نغمه‌های خوش آهنگ است.

صدرالمتألهین براساس قاعده «سعادت هر نیرو رسیدن به اقتضای ذات است» که ضابطه معنی سعادت است، به بحث از سعادت نفس ناطقه می‌پردازد و اضافه می‌کند که سعادت نفس برحسب ذات عقلی آن عبارت است از وصول به عقلیّات صرف. اما سعادت نفس برحسب تعلقش به بدن و زندگی در جهان مادی، آراسته شدن آن است به حالت اعتدال که همان حصول ملکه عدالت است.

قاعده در فلسفه ارسطو

ریشه قاعده «سعادت هر نیرو رسیدن به اقتضای ذات است» را که معرِّف ماهیتِ سعادت است، در فلسفه ارسطو می‌یابیم. در علم اخلاق سه رساله به ارسطو منسوب است که در اساس، هر سه یکسانند. ولیکن یکی از آنها که به اخلاق نیکوماخوس نامیده شده، بیشتر محتمل است که از ارسطو باشد و اصول آن اجمالاً از این قرار است: آنچه انسان می‌کند، به منظور سود و خیر است. یعنی عمل انسان را غایتی است و غایات مطلوب انسان مراتب دارند. آنچه غایت کل و مطلوب مطلق است، مسلماً سعادت و خوشی است؛ اما مردم خوشی را در امور مختلفه می‌انگارند. بعضی به لذت راغبند برخی به مال و گروهی به جاه. اما چون درست بنگریم، می‌بینیم هیچ وجودی به غایت خود نمی‌رسد، مگر اینکه همواره وظیفه‌ای که برای او مقرر است، به بهترین وجه انجام دهد. چنانکه می‌بینیم ارسطو سعادت هر شیئ را در انجام وظیفه‌ای می‌داند که به عهده آن گذاشته شده؛ و این همان معنایی است که صدرالمتألهین در باب سعادت می‌گوید. یعنی سعادت هر قوه را کوشش و رسیدن به مقتضای ذاتی آن می‌داند. (۲)

معلم دوم، فارابی، نیز سعادت و کمال هر قوه را نیل به مقتضای ذاتی آن می‌داند؛ چنانکه می‌گوید:

  • لکلّ إدراک کمالٌ و لذته إدراکه للشّهوه ما یستطیبه و للغضب الغلبه و للوهم الرّجاء و لکلّ حس ما یعدله و لما هو أعلی الحق و خصوصاً الحق بالذّات. فص-النّفس المطمئنّه کمال‌ها عرفان الحقّ الأوّل بإدراکها و هو اللّذه القصوی. (۳)

با توجه به آنچه گذشت، معلوم می‌شود که آنچه صدرالمتألهین در باب سعادت می‌گوید، توضیح و تفسیری است از آنچه فارابی در این مقوله گفته است. در رسائل اخوان الصفا نیز معنی این قاعده را می‌یابیم که سعادت هر قوه‌ای را وصول به مقتضای ذاتی آن می‌دانند. چنانکه دو رساله خلود النفس از مجموع ۵۱‌ رساله، آمده است:

  • فأمّا السّعداء فی الدّنیا والآخره جمیعاً فهم الّذین و فرّ حظّهم فی الدّنیا من المال و المتاع و الصحه و مکّنوا فی‌ها فاقتصروا منها علی البلغه و قدّموا الفضل إلی الآخره ذخیرهٌ لأنفسهم. (۴)

سهروردی و قاعده

همه آنچه تاکنون در باب این قاعده گفته شد، به تفصیل در کتب حکیم اشراقی، شهاب الدین سهروردی، آمده است، چنانکه می‌گوید:

  • و بدان که لذت، رسیدن کمال و خیر چیزی است بدو، و ادراک کردن آن از آن روی که چنین است چون مانعی و عائقی نباشد. و ألم رسیدن شر و آفت چیزی است بدو، و ادراک کردن آن از آن روی که چنین است چون مانعی و عائقی نباشد.
  • و چیز لذیذ باشد که برسد و از آن لذتی حاصل نشود از بهر مانعی. همچون کسی که معده او معلول باشد یا ممتلی بود، از طعام لذیذ متنفر شود، و چون این مانع برخیزد از آن چیز لذیذ لذت یابد. و چیز ألم کننده باشد که برسد و از آن ألمی حاصل نشود از بهر مانعی، هم چون کسی را که خاری بود و او را زنند خبر ندارد و دردش نکند، و چون آن خدر زایل شود، آن را دریابد و دردش کند. (۵)
  • (۷۶) و هر قوتی را از قوای مردم لذتی است و ألمی. لذت بصر در دیدن چیزهای ملایم است و ألمی در دیدن چیزهای ناملایم؛ و لذتشم در بوئیدن چیزهای خوش بوی است و ألمش در بوئیدن چیزهای گزنده؛ و لذت سمع در شنیدن آوازهای خوش است و ألمش در شنیدن آوازهای ناملایم؛ و لذت قوت شهوانی در قضای شهوت است؛ و لذت قوت غضبی در انتقام است تا رنج‌ها به کسی رسد که بر او خشم دارد. لذت و ألم هر یکی از این قوای دیگری از او غافل باشد، چنانکه شم نه از طعم خوش لذت یابد، و نه از طعم ناخوشی از آن روی که طعمی ناخوشست متألم شود. و کمال و لذت روان دریافت وجود است از مسبّپ الاسباب و عقول و نفوس و سماویات و عنصریات بر ترتیب، تا چون منقش شود به معقولات بعد از مفارقت، عالمی عقلی گردد به فعلی از وجوه.
  • (۷۷) و از جهت عقل عملی کمالش آن است که او را بر بدن هیأت استعلائی باشد نه هیأت انفعالی از بدن و خلق عدالت او را حاصل شود. (۶)

پاورقی‌ها

  1. الاسفارالربعه. ج ۹، ص ۱۲۶
  2. سیر حکمت در اروپا، ص ۲۳
  3. ابونصر فارابی، فصوص. ص ۷
  4. رسائل اخوان الصفا. رساله خلود نفس. ص ۱۷۹
  5. مجموعه مصنفات شیخ اشراق. ج ۳٫ ص ۶۷٫
  6. همان جا، ص ۶۸
5/5 - (1 امتیاز)

پست های مرتبط

مطالعه این پست ها رو از دست ندین!
بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

قاعده بسیط نمی تواند فاعل و قابل باشد از جمله قواعدی است که برای اثبات برخی مسائل فلسفی به آن استناد شده که از جمله آن اضافه کردن قید حیثیت در تعریف قوه است

بیشتر بخوانید
قاعده بسیط الحقیقه

شرح قاعده بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه یعنی چیزی که در حقیقت، بسیط و کامل بالذات است و هیچ قیدی ندارد، همه چیز است و وحدت محض است. آنچه مطالعه می‌کنید خلاصه‌ای از شرح این قاعده است که در کتاب قواعد کلی فلسفه در فلسفه اسلامی نوشته دکتر دینانی به چاپ رسیده است

بیشتر بخوانید
انقلاب حقیقت محال است

انقلاب حقیقت محال است

قاعده عقلی و فلسفی انقلاب ماهیت محال است زیرا ماهیت از آن جهت که خود ماهیت است، جز همان ماهیت چیز دیگری نیست مفهومی جز خود آن ماهیت بر آن ماهیت صدق نمی کند.

بیشتر بخوانید

نظرات

سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *