فهرست مطالب
ضرورت یادگیری فلسفه در چیست؟
زندگی انسانی بدون تصمیم و انتخاب معنی معقولی ندارد و در همین انتخاب است که ما به دانستن ها و آگاهی های مان نیاز پیدا می کنیم. برای افزایش آگاهی یک راه ساده، بالا بردن دیتای ورودی از طریق مشاهده و ابزارهای حسی است اما همه این داده ها بدون قدرت استدلال، بی مصرف و بیهوده خواهد بود. به همین خاطر نیاز اساسی داریم که بدانیم چگونه و چرا چیزی را انتخاب می کنیم. ضرورت یادگیری فلسفه را می توان در این جمله خلاصه کرد: فلسفه یعنی عشق به دانایی و خرد.
تقویت حس کنجکاوی
اغلب ما انسان ها، جدا از لذات جسمانی، همواره به دنبال حقیقتی هستیم. در جستجوی فهم معنا و مقصود جهان و حوادث آنیم؛ گر چه همیشه به این نیاز درونی و فطری خود آگاه نباشیم. فلسفه به دلیل طبیعتی که دارد، به این نیاز ما پاسخ می دهد. نیاز به دانستن و فهمیدن یک نیاز همیشگی است. چنانکه می بینیم که کودکان همواره می خواهند چگونگی، چرایی و چیستی همه چیز را بفهمند.
به همین دلیل، ارسطو گفته است: فلسفه با شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد، بنابراین هر انسانی به نوعی فیلسوف و تحت تاثیر فلسفه است؛ چرا که زندگی خود را هر چند ناخودآگاه، بر اساس جواب هایی که به این سئوالات بنیادین می دهد، بنا می نهد. بنابراین می توان ضرورت یادگیری فلسفه را در ارضاء حس کنجکاوی نیز دانست.
کُل نگری
فلسفه برخلاف علوم دیگر کُل نگر است و به مسائل هستی می نگرد. فلسفه به جزئیات نمی پردازد و اساسا موضوع اش نیست؛ تصویری که از فلسفه حاصل می شود، به مراتب دقیق تر و کامل تر از تصویر حاصل از باورهای عقل عرفی میان انسان ها است. برای همین گفته شده که ضرورت یادگیری فلسفه در کُل نگری و وسعت نگاه عقلانی است که در علوم دیگر کمتر پرداخته شده است.
بی طرفی و عدم پذیرش بی دلیل
این مساله را می توان یکی از عوارض فلسفه دانست که فیلسوف، بدون دلیل برهانی و محکم سخنی را نمی پذیرد و بی طرفی جزئی از ذات اوست زیرا که فلسفه در او به ظهور می رسد. فلسفه از جانبداری های احساسی و بدون منطق می پرهیزد و همواره با نتیجه گیری عجولانه نیز در ستیز است. استدلالی کردن مسائل به همه کمک می کند که در پذیرش یا عدم پذیرش به یک قدر جامع (کُل نگری) دست پیدا کنند و دلیل آوری باعث همگانی شدن می شود.
نیاز به یادگیری در هر لحظه
مسائلی که در در درون هر شخص برایش مطرح است، غیر از عوامل بیرونی (که همیشه تاثیر مشخصی دارد) از عامل درونی نیز ناشی می شود. عامل درونی تحرک هر فرد از دیدگاه فلسفی «داشتن سوال و پرسش» است. اگر کسی پرسشی نداشته باشد، اساسا فلسفه نیز برایش جذاب نیست و بلکه زندگی هم برایش جز تکرار مکررات نخواهد بود. در ذات پرسش، تعقل و دانستن و نیاز به یادگیری نهفته است.
به این صورت که شخص آگاه خود را همواره در معرض پرسش های درونی خود قرار می دهد و در بیرون به دنبال کشف ابزارهای لازم برای پاسخ به سوال خود می گردد. یکی از مراحل کشف و اکتشاف بیرونی را می توان، نیاز به یادگیری صحیح و اصولی دانست که منجر به موفقیت فرد می شود. موفقیت و کمال در واقع یافتن پاسخ برای پرسش اول و طرح پرسش دوم است. فلسفه همواره به دنبال پرسش های بنیادین می رود به همین دلیل فرد نیاز دارد که همواره در حال دانستن و یادگیری باشد. یک فیلسوف تا آخر عمرش در حال یادگیری و گشتن به دنبال پاسخ سوال های بنیادین است.
درست سوال پرسیدن یا سوالِ درست پرسیدن
با توجه به اهمیت درست سوال پرسیدن و سوالِ درست پرسیدن در مقاله جداگانه ای به صورت مفصل در این باره توضیح داده ایم می توانید از اینجا مقاله را مطالعه کنید
این مقاله بروزرسانی می شود….
نظرات