کسانیکه با آثار فکری و فلسفی دنیا آشنایی دارند بخوبی آگاه هستند که هرمنوتیک به عنوان یکی از دقیقترین رشتههای فلسفی است و امروزه بسیار مطرح میباشد. مکاتب گوناگون هرمنوتیکی امروز در جهان جریان و سریان دارند. فیلسوفان بزرگی از شلایر ماخر تا هایدگر و شاگردانش و متکلمان بزرگ مسیحی و غیره همه فیلسوفان هرمنوت، هرمنوتیسین هستند. که کار هرمنوتیک انجام میدهند و شاید امروز نتوان، بدون توجه به مسائل هرمنوتیک بحث فلسفی دقیقی را بدرستی انجام داد. اما هرمنوتیک چیست؟ مکتبهای گوناگون هرمنوتیکی که آمدهاند، یکسان نیستند. گادامر یک فیلسوف هرمنوتیکی است که با فلاسفه فرانسوی تفاوت اساسی دارد.
هرمنوتیک، از فعل یونانی Hermeneuein بهمعنای «تفسیر کردن» گرفته شده است و با واژهٔ هرمس (ایزد پیامرسان یونانیان) دارای ریشهٔ مشترک است. هرمس واسطهای بود که به عنوان تفسیرگر و شرحدهنده، درونمایه پیام خدایان را که سرشت آن فراتر از فهم آدمیان بود، برای آنها به گونهای قابل درک درمیآورد.
فهرست مطالب
دوره های هرمنوتیک در غرب
۱- هرمنوتیک کلاسیک
همزمان با عبور از سدههای میانه و از میان رفتن سیطرهٔ مسیحیت کاتولیک، کتاب مقدس از زیر سایهٔ کلیسا خارج شد و به میان مردم آمد. در این زمان که مردم برای خواندن و فهم کتاب مقدس به آزادی رسیده بودند، نیاز به قواعدی بود تا از هرج و مرج در تفسیر پیشگیری کند و به خوانندگان، برای فهم درست و درک معنای اصلی متون راهکاری نشان دهد. شلایرماخر و ویلهلم دیلتای دو تن از دانشمندان این دوره بودند که اصول اولیهٔ دانش تأویلشناسی را در سده نوزدهم بنیان گذاردند. این دو معتقد بودند که یک معنای غایی و یک فهم نهایی از اثر وجود دارد؛ وظیفهٔ مفسر است که با شناخت اثر، بررسی نشانههای درون متنی و اصلاح روش تفسیر تلاش کند تا بدان «معنای نهایی» دست یابد. دیلتای همچنین معتقد بود که برای فهم بهتر متن، باید به نیت مؤلف پی برد و دانست که او متن مورد نظر خود را به چه منظور و با چه هدفی آفریدهاست.
۲- هرمنوتیک فلسفی
در قرن بیستم میلادی، تحول بزرگی در هرمنوتیک روی داد و این دانش پا به عرصهٔ تازهای گذاشت که عوامل اصلی این تحول را باید دانشمندان و فیلسوفان نامداری چون فردریش نیچه، مارتین هایدگر، هانس گئورگ گادامر، پل ریکور و… دانست. در این دوره به جای تلاش برای روشمندسازی شیوهٔ فهم، بحث از ماهیت فهم به میان آمد. فیلسوفان این عصر در صدد اثبات این نکته بودند که چیزی به نام «فهم نهایی» و مؤلفهای تحت عنوان «نیت مؤلف» مطرح نیست.
فهم آن چیزی است که در اندیشهٔ مفسر نقش میبندد (تکیه بر محوریت مخاطب). فهم هر مفسر ریشه در زمانه، جامعه، فرهنگ و تربیت او دارد و این عوامل، محدودهٔ عملکرد ذهن مفسر را ناخودآگاه در حصار میگیرد؛ او نمیتواند بیرون از این دایره بیندیشد و بفهمد
بنابراین فهم، امری اتفاقی و مسبوق به پیشینهٔ تاریخی مفسر است که به شکل یک رویداد درون ذهن وی شکل میگیرد و به هیچ روی قابل کنترلکردن و تعریف در قالب روش و راهکار نیست. دریافت و برداشت هر خواننده، منحصر به خود اوست و به تعداد خوانندگان یک متن، فهمهای متفاوت وجود خواهد داشت.
ضعف عمدهٔ نظریات تأویلشناسانه فلسفی این است که در سایه نسبیگرایی با نفی روش، هر فهم و استنباطی از اثر را قابل توجیه میداند و این امر را طبیعی و ناگزیر قلمداد میکند و بدینوسیله، راه را بر خوانشهای متفاوت و بعضاً متضاد از یک اثر میگشاید. دو اثر مشهور این دوران یکی کتاب «هستی و زمان» از هایدگر و دیگری «حقیقت و روش» از گادامر است.
۳- هرمنوتیک نوین (مدرن)
در دوران معاصر تلاش زیادی صورت گرفتهاست تا برخلاف هرمنوتیک فلسفی، شیوه و راهکاری خاص برای دستیابی به فهمی یگانه ارائه شود. نمایندگان بزرگ این دوره «امیلیو بتی» و «اریک هرش» با نقد دیدگاههای هایدگر و گادامر سعی در احیای آموزههای تأویلشناسی کلاسیک دارند و میکوشند برای دغدغههای ذهنی اشلایرماخر و دیلتای قاعدهای منسجم و اصولی تعریف کنند: قاعدهای که هم «روش در فهم» را توجیه کند و هم به دریافت «فهم نهایی» از اثر نائل گردد.
اریک هرش عقیده دارد که در تفسیر متن، دو برداشت مستقل از یکدیگر وجود دارد: نخست معنایی که از واژگان متن دریافت میشود؛ دیگری شواهد آن معانی در دورانی که اثر تفسیر میشود. سپس توضیح میدهد که معنای لفظی همواره ثابت است، اما شواهد آن معنا، در هر دورهای فرق میکند. مثلاً شواهد معنایی «قلم» در یک دوره ممکن است به «قلمنی» اطلاق شود؛ در دورهٔ دیگر به «مداد زغالی» و زمانی هم به «خودنویس»! اما در تمامی این سه دوره، معنای قلم یک چیز بیشتر نیست: «وسیلهای برای نوشتن»! وی معتقد است که اگر چه همیشه نمیتوان به معنای نهایی مورد نظر مؤلف دست یافت، اما با بهکارگیری و پیراستن روش، ضمن نفی دریافتهای نادرست و لغزان، میتوان به درجهای از فهم دست یافت که درستتر از بقیه و نزدیکتر به خواستهٔ آفرینندهٔ اثر باشد، زیرا در عین زمان تفاسیر گوناگون نمیتوانند همگی درست باشند.
هرمنوتیک «دانته»
هرمنوتیک قلمرویی بسیار گسترده است، که با تمام رشتههای دانایی انسان و با نیروی ادراک و فهم انسان سروکار دارد. در نتیجه، تاریخ هرمنوتیک هم با تاریخ شناخت آفرینش معناها و ساختن ها و در یک کلام با تاریخ آنچه ارسطو در کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس «حکمت علمی» یا phronesis، خوانده یکی است. در این باره به گزینش نمونه هایی از شکل های متفاوتی از تأویل متون می پردازیم. یک نمونه از چنین متونی کتاب ضیافت دانته آلیگری است،که نام اصلی اش IIcon vivio است.
دانته سه قطعه شعر در سال های جوانی خود، پیش از تبعیدش از فلورانس سروده بود. در همان زمان (حدود سال های۱۳۰۴ تا ۱۳۰۹) و نیز در سال های بعد، تأویلی طولانی درباره آن ها نوشت که ناتمام باقی ماند. خود او شعرها را «متن های مقتدر و اصلی» نامید و تأویل ها را «متن های همراه» خواند. ضیافت تأویلی است عرفانی از متنی که از جنبه هایی ساده تر از این تأویل است. نمونه ای است از خوانش به قصد ایجاد ابهام و ساخت لایه های زیرین معنایی که درک آن ها آسان نیست. متن دیگری که می توان مثال آورد، حدود یک سده پیش از ضیافت دانته در افق فرهنگی دیگری نوشته شده و آن ترجمان الاشواق نوشته شیخ محی الدین ابن عربی است.
هرمنوتیک یا علم «تاویل» در اسلام
کلمه تأویل در قرآن کریم آمده و جعل بشری نیست، و دقیقاً اصطلاح قرآنی است. یعنی کلام الهی است. {وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ} و موارد دیگر که مشتق از کلمه تأویل است. به خصوص با همین عبارت در این آیه به طور صریح آمده است. که حال با وقف بخوانیم یا با وصل. {و ما یعلم تاویله الا الله} وقف کنیم و بگویم {والراسخون فی العلم یقولون امنا} و یا بگویم {و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم} در اینجا یک اختلاف نظر است که با وقف بخوانیم یا با وصل. اگر با وقف بخوانیم {و ما یعلم تاویله الا الله}یعنی فقط خدا عالم به علم تأویل است. اما اگر با وصل بخوانیم {و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم} یعنی هم خدا تأویل را می داند و هم راسخان در علم، تأویل را می دانند و آنان اهل تأویل هستند.
تأویل یعنی چه؟ تأویل از کلمه «اَوَلَ» است. شاید کلمه «اَولَ» هم از همین ماده مشتق شده باشد. یعنی اصل. اول هم از این جهت اول است که اصل است. اصل هر چیز، اول هر چیز است. تأویل یعنی به اصل رفتن، یعنی بازگشت به اصل. {و ما یعلم تاویله} یعنی کسی اصل قرآن، سرچشمه و منبع آن را نمی داند؛ مگر خدا و راسخان در علم «اولیاء» تأویل کلمه قرآنی است و بسیار کلمه کلیدی و بنیادی است.
هرمنوتیک جدید بدون تأویل بی معنی است. هیچ بحث هرمنوتیکی، بدون تأویل نمی تواند معنای درستی داشته باشد. البته همه بحث های هرمنوتیکی تأویل نیست. اندیشمندان غربی مرگ مؤلف را اعلام کرده اند.. اصلاً با همین اصطلاح «اعلام مرگ مؤلف» یعنی سخن، متن است و من با گوینده کار ندارم که چه کسی است، مؤلف مرده است. هست یا نیست او فرقی نمی کند. این تأویل متن است.
ابن عربی در حدود سال ۱۲۰۲ میلادی برابر با ۵۹۸ هجری قمری در شهر مکه شعرهایی عاشقانه خطاب به زنی جوان، زیبا و دانا به نام نظام و ملقب به عین الشمس و البهاء سرود. چند سال بعد در ۶۱۱ هجری قمری، در شهر حلب، تأویل و شرحی بر این شعرهای خود نوشت. شعرها عاشقانهاند و زمینی. شرح و تأویل از این بیان عشق زمینی، معناهایی عرفانی و لاهوتی ارائه میکنند. خود ابنعربی گفته که میتوان مسئله را برعکس این هم دید، یعنی شعرها را از نظر ذهنی و معنوی، عارفانه و از نظر صورت، عاشقانه دانست. دسته دیگر، متونی هستند که مولفان آنها به شرح و توضیح متن با استفاده از متنهای دیگران پرداخته وآن ها را تأویل کردهاند. می توان گفت که این رایج ترین شکل تأویل متون است.
نمونه هایی از تاویل در متون مقدس
مشهورترین نمونه ها، دست کم از نظر تاریخی و قدمت، تأویل کتابهای آسمانی و نیز کتاب های دینی است. نسل های پی در پی می خواستند که به زندگی خود در پرتو حکم های دینی شکل دهند. تمام این احکام به صورت ساده و روشن در کتاب های مقدس نیامده اند. البته بسیاری از حکم ها صریح و روشن هستند، همچون ده فرمان درعهد عتیق، یا حکم های مشهور عیسی مسیح در عهد جدید، یا آیه هایی در قرآن مجید که به اصطلاح «محکمات» خوانده می شوند، اما در موارد زیادی حکم ها به زبان شاعرانه یا در بیانی تمثیلی در روایت هایی بیان شده اند
اگر بخواهیم نمونه هایی در مورد تأویل و تفسیر کتاب های مقدس ارائه کنیم شاید برای ما متونی که هم دسترسی به آن ها ساده تر و هم آشنایی با مباحث بنیادین آن ها بیشتر است تأویل و تفسیر هایی باشند که از قرآن مجید در طول سدهها نوشته و شماری از آنها منتشر شدهاند. در این مورد حجم عظیمی از تأویلهای گوناگون از سوی مذاهب و فرقههای گوناگون جهان اسلام در سدههای طولانی فراهم آمدند. همچنین کتابهایی در شرح و توضیح معنای تأویل و تفسیر نوشته شدند که امروز راهنماهای خوبی در فهم هرمنوتیک قرآنی محسوب میشوند. به عنوان نمونه میتوان کتاب مفاتیح الغیب نوشته ملاصدرا را نام برد که از زاویه خاص یعنی از نگاه یک فیلسوف و یزدانشناس شیعه، حدود سیصد سال پیش به زبان عربی نوشته شده و خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده است.
دسته دیگر از متون، متنهای نظری و فلسفیای هستند که به اصل مسئله تأویل پرداختهاند و در آنها نظریهای درباره تأویل ارائه شده، یا حرکتی فکری و نظری در آن جهت آغاز شده است. شاید قدیمیترین نمونه چنین متونی مکالمه ایون نوشته افلاطون باشد. در این مکالمه، سقراط با ایون یکی از راویان و شارحان شعرهای هومر، درباره کار او گفتگو و نظریه ای در باب تأویل ارائه می کند (در جهان اسلام عالمیان دینی جهت کشف معانی متون مقدس و تفسیر آن ها رویکردهایی از جمله تهذیب و تزکیه نفوس را پیشنهاد می دادند. هرمنوتیک یا همان تأویل، در اسلام گرچه به گونه مستقلی مطرح نشد، اما مورد غفلت نبوده است.
اندیشمندان علوم قرآنی و اصولی در آثار خود جهت دستیابی به اهداف فقهی و تفسیری به مباحثی از جمله علم تفسیر و تفاوت آن با تأویل، روش ها و مناهج تفسیری و انواع تفسیرنقلی رمزی، اشاری، شهودی، عقلی و اجتهادی، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر به رأی و مباحث الفاظ همچون علم به وضع، انواع دلالت های تصویری، تصدیقی اولی و تصدیقی ثانوی، کشف مراد مولف و متکلم و مسئله «ظهور» و غیره پرداختند. اصطلاحات هرمنوتیک و تأویل معنای نزدیک به هم دارند و در یک مفهوم با هم مشترک هستند و آن لزوم برگرفتن حجب از متون اعم از متون قدسی و غیرقدسی و کشف و ظهور آن هاست. در نهایت کلام ، هرمنوتیک، تفسیر و تأویل گام بلند انسان برای رفع و دفع چالش های حاکم میان برداشت های خود با مفاهیم قدسی و امور دینی است.
تصادف مصاحبت حضرت موسی و حضرت خضر در یک سفر پیش می آید. هر دو مرد خدا هستند. یکی پیغمبر الهی و یکی ولی الهی. حضرت موسی از خضر درخواست می کند که من هم همراه شما بیاییم، تا چیزی یاد بگیرم و به علم تأویل آگاه شوم. {علی ان تعلمن من تأویل الاحادیث} حضرت خضر فرمود: خیلی خوب بیا. اما یک شرط دارد. موسی گفت شرطش چیست؟ خضر گفت: هر چیزی دیدی هیچ از من مپرس. شاید تحمل آن برای تو مشکل باشد. اما تحمل کن. خضر نیز پذیرفت. در این سفر طولانی دو و سه واقعه اتفاق می افتد. یکی اینکه حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد. حضرت موسی دید که الان آب وارد کشتی می شود و سرنشینان کشتی را غرق می کند. دیگر تحمل نکرد و به خضر گفت: این چه کاری بود که می کنی؟ خضر به او گفت: نگفتم که سئوال نکن. موسی گفت: ببخشید دیگر سئوال نمی کنم. بعد از آن دیواری را در وسط بیابانی خراب کرد، و در گرمایی هوا، گل ساخت و دیوار را از نو ساخت. موسی که حوصله اش سررفته بود گفت: چرا این کار کردی؟ و در نهایت کشیده به گوش جوانی زد و آن جوان مرد. بعد از قضیه سوم، حضرت خضر به موسی فرمود: {هذا فراق بینی و بینک}
مخالفت با تاویل (هرمنوتیک) در اسلام
تأویل را بعضی خلاف اسلام دانسته اند البته کسانی که اهل جمود هستند، مانند ابن تیمیمه و احمد بن حنبل؛ احمد بن حنبل، رئیس یکی از مذاهب چهارگانه است. وی در اسلام آدم مهمی است که امروز میلیون ها پیرو دارد. احمد بن حنبل فرمولی در تفسیر قرآن دارد.
وی در تفسیر آیه شریفه {الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ} «معنای ظاهری این آیه ما را با مشکل روبرو می کند. اینجاست که کسانی که اهل تأویل نیستند، ناچار شدند دست به تأویل بزنند. چرا که خدا روی تختش نشسته هیچ معنایی ندارد» می گوید: هیچ تأویلی ندارد. این آیه قرآنی است، کیفیت آن برای ما مجهول است. هر گونه سئوالی در این باب بدعت و کفر است. (یعنی فضولی موقوف، قبول کن و برو)
ابن تیمیه که حنبلی هم هست، در مسجد دمشق بالای منبر چهل پله بود. آیه (الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ) را خواند و به پیروی از احمد بن حنبل گفت: خداوند بر عرش است. یعنی روی تختش قرار گرفته. از تختش می تواند پایین بیاید، همچنان که من از منبر پایین می آیم. پله ها را طی کرد و پایین آمد. گفت: همین طور که من پایین آمدم خداوند هم به همین کیفیت از تختش پایین می آید. این همان فرمول احمد بن حنبل است. اما تأویل قرآن این را نمی گوید. تأویل خدا را از هر گونه جسم و جسمانیت و تشبیه منزه می داند.
نظرات