مفاد این قاعده با عبارات مختلف در کتب فلسفی آمده است. زیبا ترین و موجزترین تعبیری که می توان برای ادای معنی این قاعده به کاربرد یک مصرع از یک بیت فارسی است که می گوید: « آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام ».
برای اثبات برخی مسائل فلسفی از این قاعده استفاده شده و در کتب متعدد به ان استناد کرده اند. از جمله آن کتب، حاشیه میرزا جان بر کتاب محاکمات است که در نمط سوم مبحث نفوس ارضیه، محشّی مسئله کون و فساد را مطرح کرده و آن را با حدوث و فنا مرادف دانسته، سپس مطابق نظر ابن سینا در نمط پنجم کتاب اشارات زمان را قدیم و مقدار حرکت فلک پنداشته و گفته است چیزی که قدیم است ، فنا نمی پذیرد. عبارت حاشیه چنین است:
- فی النمط الخامس : أثبت کون الزمان مقدار حرکه الفلک و الزمان قدیم، فلابد أن یکون حرکته قدیه فلزم قدمه أیضأ، و لما ثبت قدمه إمتنع عدمه.
این قاعده در کتب دیگر مانند نوشته های یعقوب بن اسحاق کندی از قبیل کتاب الکندی إلی المعتصم بالله الفلسفه الأولی (چاپ قاهره ص ۹۱ ) و سلسله کتابهای فلاسفه العرب ( شماره ۱۸ الکندی ، ص ۲۵ و ۶۴) و برخی از کتابهای فارابی مانند رساله حدود الاشیاء و رسومها (ص ۶۴ ) و کتابهای صدرالمتألهین به ویژه کتاب اسفار اربعه ،در موارد متعدد و کتاب شوارق الالهام عبدالرزاق لاهیجانی، مطرح شده و برای اثبات برخی مسائل به آن استناد شده است.
براهینی که ممکن است برای اثبات این قاعده اقامه شود همان براهینی است که برای اثبات قاعده «کل أزلی لایمکن أن یفسد» اقامه شده و در حرف الف به طور مبسوط از آن بحث نمودیم.
اینک با توجه به اینکه مفاد این قاعده با قاعده «کل أزلی لایمکن أن یفسد» متحد است . طرح آن در اینجا به طور جداگانه این علت است که برخی دو کلمه «قدیم» و «أزلی» را با یکدیگر مترادف ندانسته و در این باب تفاوتی قائل شده اند، به این ترتیب که گفته اند «أزلی» اعم از «قدیم»ا است زیرا أعدام حوادث ، أزلی هستند در حالی که قدیم نیستند. نتیجه این سخن این است که هرچه قدیم است، أزلی نیز هست ولی هرآنچه ازلی است، ممکن است قدیم نباشد، چنان که در أعدام حوادث خاطرنشان گردید. بنابراین نسبت میان أزلی و قدیم عموم و خصوص مطلق خواهد بود.
شارح مواقف می گوید:
- «الأزلی هو أعم من القدیم لأنّ أعدام الحوادث أزلیه و لیست بقدیمه.
چلبی در حاشیه مواقف کلمه ازلی را از حیث فقه اللغه مورد بحث قرار داده و می گوید: مطابق آنچه در صحاح آمده أزل به معنی قدیم است. سپس از برخی علما نقل می کند که گفته اند اصل کلمه أزلی از اینجا پیدا شده که قدیم را لم یزل می خوانده اند، تدریجاً یاء نسبت به آن اضافه شده و با افزوده شدن یاء نسبت ثقالت پدید آمده، و برای رعایت اختصار یزلی خوانده شد؛ سپس به علت اینکه الف أخف از یاء است، یاء به الف مبدل گشت و در این هنگام کلمه «أزلی» پدیدار گشت.
چلبی پس از بیان این مطلب مثالی را شاهد می آورد. آن مثال این است که نیزه ای را که به ذی یزن پادشاه یمن منسوب است، أزنی می گویند. قلب و تحریف در این کلمه مانند قلب و تحریف در کلمه «أزلی» است. عبارت چلبی چنین است:
ذکر فی الصحاح أنّ الأزل بالتحریک القدم یقال هو أزلی. ثم قال، ذکربعض أهل العلم أنّ أصل هذه الکلمه قولهم للقدیم لم یزل، ثم نسب إلی هذا فلم یستقم إلأ بالإختصار. فقالوا یزلی ثم أبدلت الیاء ألفاً لأنّها أخف، فقالوا أزلی کمایقال فی الرَّمح المنسوب إلی زی یزن، أزنی. و قیل الأزل إسم لما یضیق القلب عن تقدیر بدایته من الأزل و هو الضیق.
نظرات