هر جسمی که بسیط باشد، شکل طبیعی آن کروی خواهد بود. بنابراین، اصل در شکلها، کروی بودن است.
این قاعده در طبیعیات و مسائل مربوط به جسم و جسمانیات منشأ آثار بسیاری قرار گرفته که در کتب فلسفی به آنها اشاره شده است. نخستین بنیانگذار فلسفه اسلامی ابونصر فارابی در آثارش این قاعده را مطرح کرده و از آن بحث نموده است. چنانکه میگوید:
- … أنّ الجسم إن کان بسیطاً إقتضی حیّزاً واحداً و شکلاً غیر مختلف فی أجز ائه و ذلک هو المستدیر. وأنّ کل واحد من الإسطقسّات الأربعه کروی الشکل و إنّه ینتظم بسائط العالم فی أمکنه منتظمه وأنّ العالم مرکب من بسائطه کره واحده و لیس له شیئٌ خارج فلا یکون فی مکان.
فارابی که جسم بسیط را مقتضی شکل کروی میداند، برای هر کدام از عناصر چهار گانه که اسطقسّات نامیده میشوند شکل کروی قائل است و عالم را نیز که از بسائط اولیه تشکیل شده به شکل کُره تصویر مینماید. پس از فارابی، ابوعلی سینا در آثارش از این قاعده به تفصیل بحث کرده و برای اثبات آن برهان اقامه نموده است.
برهانی که برای اثبات این قاعده اقامه شده، متکی به یک اصل است و آن عبارت است از اینکه از فاعل بسیط واحد، جز یک فعل صادر نگردد و این همان قاعده عقلی ثابت و معروف «الواحد لایصدر عنه إلآ الواحد» است. اگرچه برخی از اکابر گفتهاند قاعده شریفه «الواحد لایصدر عنه إلأ الواحد» فقط در مورد حق تبارک و تعالی و فعل او صادق است و این از آن جهت است که در واحد، بسیط من جمیع الجهات بودن را شرط صحت این اصل دانستهاند، و چون دیدهاند که بسیط من جمیع الجهات فقط در واجب الوجود بالذات متحقق است، جریان اصل را به واجب الوجود بالذات و فعلش اختصاص دادهاند. ولی چنان که مشاهده مینماییم، جریان قاعده مذکور به واجب الوجود بالذات و فعلش اختصاص ندارد و در سایر موارد، از جمله قاعده «کل جسم بسیط فشکله الطبیعی کروی» نیز از آن استفاده شده است.
تقریر برهان
تقریر برهان برای اثبات قاعده به این ترتیب است که گفته میشود: طبیعت که بسیط و واحد است، جز یک فعل ندارد و فعل واحد که از طبیعت واحد است، در ماده واحده متشابه خواهد بود. و هنگامی که فعل واحد در ماده واحده، متشابه و به طور متساوی انجام گیرد، شکل آن کروی خواهد بود. نتیجه این میشود که شکل جسم بسیط همیشه کروی است. چنانکه ابن سینا میگوید:
- شکل الطبیعی للجسم البسیط کروی لأنّ فعل الطبیعت الواحده فی ماده واحده متشابه؛ إذ لیس تفعل إلا فعلاً واحداً فلایمکن أن تفعل فی جزء زاویه و فی جزء خطّأ مستقیماً أو منحنیأ. فینبغی إذاً أن تتشابه جمیع الأجزاء، فیکون الشکل حینئذکرّیأ. و أمّا المرکبات فتکون أشکالها الطبیعیه غیر کرّیه.
این برهان را فارابی در آثار خویشی آورده و چنان که شیوه مخصوص وی اقتضا میکند، در نهایت اختصار به آن اشاره کرده و از آن گذشته است. در عبارتی که از رساله دعاوی القلبیه از وی نقل شد، جمله «إنّ الجسم إنّ کان بسیطأ إقتضی حیّزاً واحداً و شکلاً غیر مختلف فی أجزائه» وجود داشت که این جمله جز آنچه ابن سینا در کتاب نجات در این باب آورده است، چیز دیگری نیست.
ابن سینا مفاد این برهان را در طبیعیات کتاب شفا با عبارت دیگری ذکر کرده و آن عبارت این است:
- فهذه الأجسام کرات بعضها فی بعض و جملتهاکره واحده وکیف لاو المیل الی المحیط متشابه و الهرب عنه إلی الوسط متشابه، والوسط المتشابه یوجب شکلاً مستدیراً.
پس از ابن سینا، از جمله کسانی که به تفصیل از این قاعده بحث کرده، امام فخر رازی است که در کتاب مباحث المشرقیه پس از ذکر برهان معروف به ذکر یک سلسله اشکالهایی که بر قاعده وارد کردهاند، پرداخته و به آنها پاسخ داده است. مجموع آن اشکالها به شش اشکال بالغ میشود که از ذکر آنها در اینجا برای رعایت اختصار صرف نظر میشود.
ثمره اصل
وی سپس مسئلهای را مطرح میکند که به طرز جالبی بر این قاعده مترتب است. آن مسئله عبارت است از این که پس از اثبات کرویت شکل، در هر دو جسم بسیط، هر گاه دو ظرف فرض کنیم که یکی به مرکز نزدیک و دیگری از مرکز دور باشد، آن ظرفی که به مرکز نزدیکتر است، برای در خود گرفتن آب یا هر مایع دیگر گنجایش بیشتری خواهد داشت. چنانکه ظرف دیگر هرچه از مرکز دورتر باشد، گنجایش کمتری، برای در خود داشتن مایعات خواهد داشت. مثلاً اگر کوزهای را در پایین کوه قرار دهیم و دایرهای را حول مرکز زمین در ذهن تصویر نماییم که خط آن دایره از طرفین کوزه بگذرد؛ دوباره همین کوزه را در بالای کوه قرار دهیم و دایرهای را از مرکز زمین تصور کنیم که خط آن دایره از طرفین این کوزه هم بگذرد؛ در اینجا هیچ گونه شبههای وجود ندارد که دایره دوم به مراتب بزرگتر از دایره اول خواهد بود و در نتیجه، قوسی که هنگام عبور از طرفین کوزه ایجاد میکند، تحدب کمتری نسبت به قوس کوزهای که در پایین کوه قرار دارد، خواهد داشت. در این مطلب هم شکی نیست که هرچه تحدب قوس که از طرفین ظرف میگذرد کمتر باشد، گنجایش آن برای درخود داشتن مایعات کمتر خواهد بود؛ و سرانجام، نتیجه این میشود که ظرفی که در پایین کوه قرار دارد، گنجایش برای آب یا هر مایع دیگر بیشتر از ظرفی است که در بالای کوه قرار گرفته باشد. عین عبارت امام فخررازی در این باب چنین است:
- و تتفرّع علی هذا الاصل مسئله و هی أنّ الإنا، مهما کان أقرب إلی المرکز کان أکثر احتمالأ للماء ممّا إذا کان بعیداً عن المرکز، مثلاً الماء الذی یمتلی به الکوز فی أعلی الجبل أقل ممّا یمتلی به عندکونه فی أسفل الجبل لأنا إذا وضعنا الکوز فی أسفل الجبل و توهمنا دایره حول مرکز الارض تمرّ بطرفی الکوز، شم وضعنا الکوز فی أعلی الجبل و توهمنا دایره آخری حول مرکز الأرض تمرّ بطرفی الکوزه فلاشک أنّ هذه الدایره الثانیه أعظم من الاولی، فتکون القوس ألتی تصل بین طرفی الکوز منها أقل تحدبأ من القوس آلتی تصل بین طرفی الکوز من الدائره الآولی و متی کانت القوس أقل تحدبأ کان الکوز آقل احتمالأ للماء. فثبت أنّ احتمال الکوز الماء عند کونه فی أسفل الجبل أکثر من احتماله عند کونه فی اعلاه ….
در برخی از آثار دیگر امام فخررازی نیز این قاعده مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته است. از جمله در یکی از آثارش که به زبان شیرین فارسی نوشته است، چنین میگوید:
هرچه بسیط باشد، باید که شکل آن کره باشد. زیرا که فعل یک قوت در یک ماده جز بر یک نهج نبود، و هر شکل که جز کره است، متشابه نیست. پس لازم آید که شکل افلاک کره باشد…
از جمله متکلمین بزرگ که این قاعده را مورد بحث قرار داده است، دبیران کاتبی است که زمان زندگیش با زمان زندگی امام فخررازی چندان فاصلهای نداشته است. وی در مقام اقامه برهان برای اثبات این قاعده از دو قاعده دیگر استفاده کرده است که عبارتند از:
- الواحد لایصدرعنه إلا الواحد
- امتناع ترجیح بلا مرجح
چنانکه میگوید:
- الکره جسم یحیط بها سطح واحد یکون الخطوط الخارجه من وسطه إلی محیطه متساویه، و الکره هی مقتضی طبع البسیط. لأنّ الشکل الواحد إنما هو الکره؛ إذ لا إختلاف فیه بخلاف المثلث و غیره من الأشکال. و مقتضی الواحد واحد فلو اقتضت الطبیعه الواحده الشکل المختلف لکان تخصیص بعض الجوانب بکونه زاویه و البعض الآخر بکونه خطّاً، ترجیح من غیر مرجح و هو محال.
در این عبارات، جمله «ومقتضی الواحد واحدٌ» اشاره به قاعده «الواحد لایصدر عنه إلآ الواحد» است. قاعده استحاله ترجیح بلا مرجح را نیز در آخر سند قرار داده است. پیروان مکتب فلسفی صدرالمتألهین، مانند حاج ملأ هادی سبزواری و ملأ محسن فیض کاشانی، نیز به پیروی از استاد خویش این قاعده را مطرح کرده و از آن بحث نمودهاند.
ملأ محسن فیض کاشانی در کتاب عین الیقین (ص ۱۲۷۸) و حاج ملأ هادی سبزواری در باب صناعات خمس، بخش منطقیات از کتاب معروف شرح منظومه (ص ۹۳ ) از این قاعده صحبت به میان آوردهاند. سبزواری در این کتاب هنگامی که توسط علل را در براهین لازم شمرده و آن را توصیه میکند، برای اخذ علت فاعلی در برهان مثالی ذکر میکند که قاعده صورت بحث ما، مورد تأیید قرار میگیرد و ضمناً کیفیت اقامه برهان در این باب نیز روشن میشود. عبارت وی چنین است؛
- فمثال أخذ الفاعل: لم صار الشکل الطبیعی للبسیط کرویأ، فیقال لأنّ الطبع فی البسیط واحد و الفاعل الواحد فی القابل الواحد لایفعل إلأ فعلأ واحداً.
نظرات