محال بودن دور مانند محال بودن تسلسل از جمله قواعدی است که بسیاری از مسائل مهم فلسفی بر آن مترتب می شود. یکی از مسائل بسیار مهمی که از طریق این قاعده اثبات می شود، مسئله اثبات واجب الوجود است، به این ترتیب که گفته می شود: برخلاف نظر سوفسطائیان، که وجود هرگونه موجودی را در جهان خارج انکار می نمایند، وجود موجودی در جهان خارج از اندیشه+ بالضروره ثابت است. اکنون آن موجود از دو حالت خارج نیست یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر آن موجود در حد ذات خویش واجب الوجود است، مطلوب که اثبات واجب الوجود است، حاصل شده؛ ولی اگر آن موجود در حد ذات خویش ممکن الوجود است، در این صورت به علت نیازمند است. در اینجا این سوال مطرح می شود که آیا آن علت، واجب الوجود است یا ممکن الوجود؟
اگر گفته شود که آن علت، واجب الوجود است، مطلوب حاصل شده؛ ولی اگر گفته شود که آن علت ممکن الوجود است، در این صورت به علتی غیر از خود نیازمند است و در اینجا سوال اول تکرار می شود که آیا آن علت، واجب الوجود است یا ممکن الوجود؟ و این تکرار در سؤال و نقل کلام هم چنان ادامه پیدا می کند تا سرانجام یا به بن بست دور می انجامد یا به محذور تسلسل دچار می گردد، و چون دور و تسلسل هر دو از نظر عقل محال می باشد، شق سوم که عبارت از منتهی شدن به واجب الوجود است، اثبات می گردد. به این ترتیب از طریق استحاله دور و تسلسل به مسئله اثبات واجب الوجود دست می یابیم.
با توجه به آنچه گذشت، معلوم می شود که برای اثبات بطلان دور، بطلان تسلسل نیز باید اثبات گردد که در حرف «ت» به تفصیل از آن بحث شد.
ابونصر فارابی، نخستین بنیان گذار فلسفه اسلامی، در باب اثبات واجب الوجود از این قاعده استفاده کرده و به بطلان دور و تسلسل جهت اثبات وجود واجب استدلال نموده است. چنانکه می گوید:
- و إنّ الأمور الممکن الوجود لایجوز بأن تترقی فی العلیه و المعلولیه إلی ما لا نهایه له و لا أن یکون دور بل ینتهی إلی أمر واجب الوجود بذاته هو الموجود الأؤل و إن الواجب الوجود متی فرض غیر موجود لزم منه المحال و إنه هو السبب الاول لوجود سایر الموجودات…
شیخ ابوعلی سینا فصلی از نجات را به بحث از قاعده بطلان دور اختصاص داده و خاطرنشان می کند که اگر سلسله علت و معلول را به گونه ای که مستلزم دور می شود، فرض نماییم، لازم می آید که هر کدام از آحاد سلسله، هم علت وجود خود باشند و هم معلوم وجود خود. و استحاله این مطلب به روشنی ثابت است. زیرا اگر چیزی را علت وجود خود آن چیز فرض نماییم، به حکم اینکه علت همیشه بر معلول مقدم است، «تقدم شیئ بر نفس» لازم می آید، چنان که اگر شیئ را معلول وجود خود آن شیئ فرض نماییم، به حکم اینکه معلول همیشه از علت مؤخر است، «تأخر وجود شیئ عن نفسه»» لازم می آید و این هر دو محذور یعنی «تقدم شیئ بر نفس» و «تاخر وجود شی ء عن نفسه» به ضرورت عقل محال و باطل است.
بیشتر حکما و متکلّمان پس از ابن سینا محذور لزوم دور را همان محذور «تقدم شیئ بر نفس» و «تأخر شیئ عن نفسه» ذکر کرده اند و سخن تازه ای علاوه بر آنچه ابن سینا در این باب مطرح کرده، نیاورده اند. ابن سینا پس از اینکه سلسله علت و معلول را به آنگونه که مستلزم دور باشد، محال می داند چنین می گوید:
- و یخصها أنّ کل واحد منها یکون علهً لِوجود نفسه و معلولاً لوجود نفسه و یکون حاصل الوجود عن شیئ إنّما یحصل بعد حصوله بالذات و ما توقف وجوده علی وجود ما لایوجد إلأ وجوده البعدیّه الذاتیه فهو محال الوجود….
امام فخر رازی و ابطال دور
امام فخر رازی فصلی از مباحث المشرقیه را به بحث از ابطال دور اختصاص داده و در آغاز بحث، دور را چنین تعریف می کند:
- الدور هو أن یحتاج الأوّل إلی الثانی و الثانی إلی الأوّل إمّا بواسطه أو بغیر واسطه، و هو باطل…
سپس در مقام ابطال دور دلائلی اقامه می کند که مفادش جز «تقدم شیئ بر نفس» و «تأخر شیئ عن نفسه»» محذور دیگری را نمی رساند.
دبیران کاتبی و شارح متن وی، علامه حلی، ابطال دور را مورد بحث و گفت و گو قرار داده اند و دلیل بطلان آن را محذور توقف شیئ بر نفس دانسته اند. عبارت دبیران کاتبی چنین است:
- أمّا الدور: فلأنه لو توقَّفَ وجود الشی، علی ما یتوقَّفُ علی وجوده، لزم توقُّفُه علی نفسه، لأنّ المتوقف علی المتوقف علی الشیئ، متوقّفٌ علی ذلک الشیئ»
قاضی عضدالدین ایجی، مانند امام فخررازی، دور را تعریف کرده و آن را ممتنع می داند و در مقام بیان استحاله دور به امام فخررازی نسبت می دهد که وی استحاله دور را ضروری و بدیهی می داند. به طوری که برای اثبات استحاله آن نیازی به استدلال نمی بیند، سپس طریق دوم را برای اثبات ابطال دور، استدلال دانسته و محذور تقدم شیئ بر نفس را ذکر می کند. عبارت وی در این باب چنین است:
- الدور ممتنع و هو أن یکون شیئان کل منهما علهٌ للآخر بواسطه أو دونها؛ و إمتناع الدور إمّا بالضروره کما ذهب إلیه الإمام الرّازی، و إمّا بالإستدلال لأنّ العله متقدّمه علی المعلول، فلوکان الشیئ عله لعلته لزم تقدّمه علی علته المتقدّمه علیه، فیلزم تقدّمه علی نفسه بمرتبتین.
با توجه به آنچه از امام فخررازی در این باب نقل شد و دلائلی که وی جهت اثبات بطلان دور اقامه می کند، معلوم نیست که چرا قاضی عضدالدین ایجی قول به بداهت ابطال دور را به امام فخررازی نسبت می دهد؟ اگر مستند قاضی در این نسبت که به امام فخررازی می دهد، کتاب معروف و مهم وی، یعنی مباحث المشرقیّه است، این نسبت ناروا است و اگر به برخی از آثار غیر معروف وی دست یافته و این سخن را از آنجا نقل می کند، با توجه به اینکه در مهم ترین کتابش قائل به استدلال است، نمی توان وی را به طور اطلاق قائل به بداهت ابطال دور دانست.
صدرالمتألهین نیز برای اثبات بطلان دور محذور «تقدّم شیئ بر نفس»» و «تأخر شی ء عن نفسه» را که سایر حکما و متکلّمین به آنها استدلال کرده اند ذکر میکند و محذور سومی را نیز بر آنها می افزاید و آن عبارت است از احتیاج شی ء به نفس خویش، سپس محال بودن همه آنها را ضروری می داند؛ چنان که می گوید:
- أمّا بطلان الدور فلانّه یستلزم تقدم الشی ء علی نفسه و تاخره عن نفسه و حاجته إلی نفسه، و الکل ضروریّ الاستحاله، لأنّ الشیئ إذا کان عله الشیئ کان مقدماً علیه بمرتبه، و إذا کان الآخر مقدماً علیه کان الشی، مقدماً علی نفسه بمرتبتین؛ هذا فی الدور المصرّح ثمّ کلما یزید عدد الواسطه یزید عدد مراتب تقدم الشیئ علی نفسه مع مرتبه أخری یزید علیها.
روح الله 21 تیر 1394
سلام
از سایت فوق العاده ای که تهیه کردید بسیار ممنونم
خواهشمندم مفالات ، قواعد فلسفی و فر هنگ اصطلاحات فلسفی را طوری در سایت قرار دهید که راحت تر قابل تفکیک باشند
و فایل pdf آنها را برای دانلود روی سایت قرار دهید
سپاس فراوان