الرّای الکلی لاینبعث منه شیئ مخصوص جزئی
این قاعده را شیخ الرئیس، ابوعلی سینا، در کتاب اشارات و تنبیهات ذکر کرده و حکیم هیدجی نیز در رساله کوچکی که به جمع آوری قواعد فلسفی اختصاص داده، از وی نقل کرده است.
مفاد قاعده این است که: اراده کلی هرگز نمی تواند منشأ صدور یک عمل شخصی در خارج قرار گیرد، مگر اینکه مخصّصی به آن ضمیمه گردد. مثلا اگر شخصی در مقام اتفاق، سکه مخصوص را که در دست دارد، به شخص دیگری که استحقاق آن را دارد ببخشد، هرگز نباید منشا آن عمل را یک حکم کلی مبنی بر لزوم انفاق در هر حال دانست.
خواجه نصیرالدین طوسی هنگام توضیح این مطلب می گوید: مقصود ابن سینا این است که نفس فلکی علاوه بر اینکه دارای اراده کلیه عقلیه می باشد، از اراده جزئی که منشا صدور حرکات مداوم است، نیز برخوردار است. زیرا براساس این قاعده، اراده عقلیه کلیه هرگز نمی تواند منشأ صدور حرکات پی در پی فلکی بوده باشد.
شیخ الرئیس پس از بیان این قاعده به اشکالی که ممکن است کسی آن را در این باب مطرح کند، اشاره کرده و به آن پاسخ داده است. اشکال مذکور این است که در میان حیوانات بسیار دیده می شود حیوانی به دنبال غذا می رود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کند تا غذایی به دست آورد و با استفاده از آن گرسنگی خود را برطرف سازد. حیوانات در این کوشش همیشگی برای به دست آوردن غذا به یک شیئ مخصوص توجه ندارند، بلکه از هرگونه غذایی که به چنگ آورند، استفاده می کنند. به طوری که اگر غذایی را که تحصیل کرده، از چنگش خارج کنند و غذای دیگری را به جای آن قرار دهند، به هدف حیوان، که تحصیل غذا است، لطمه ای وارد نمی شود و همچنان به استفاده از آن می پردازد.
از اینجا می توان استدلال نمود بر اینکه اراده حیوانات در مورد به دست آوردن غذا یک اراده کلی است برای یک هدف کلی، و آن عبارت است از تحصیل غذا.
پاسخ ابن سینا به این اشکال این است که: نخستین مبدأ برای کوشش حیوانات در راه به دست آوردن غذا، همانا تخیل غذا است و این تخیل در حیوان همواره یک تخیل جزئی است که بر طبق آنچه احساس می کنند، ایجاد می شود. زیرا ادراک کلیات مجرده برای حیوانات میسر نیست. بنابراین ادراک حیوان نسبت به غذا براساس آنچه احساس می کند، یک ادراک جزئی است که از این ادراک جزئی یک شوق و علاقه جزئی نسبت به غذا در وی پیدا می شود و به دنبال آن به راه می افتد تا آن را به دست آورد.
در این هنگام اگر آنچه حیوان به دنبالش می گردد، پیدا نشود و غذای دیگری به جای آن به چنگ آورد، بی درنگ از غذای به دست آمده، استفاده می کند. زیرا این غذا نیز از همان نوع است که به دنبالش در جستجو بود و این امر هرگز دال بر این نیست که حیوان یک امر کلی را تصور کرده است، بلکه این خاصیت مربوط به نوع غذا است. چون حیوان فردی از غذا را می خواسته، ولی فردی دیگر از همان نوع را به جای فرد اول یافته است. پس قاعده به قوّت خود باقی است که: اراده کلی هرگز نمی تواند منشأ صدور یک عمل شخصی قرار گیرد.
شیخ الرئیس پس از فراغت از تقریر پاسخ به اشکال مقدّر، که تلویحاً به آن اشاره کرده بود، مسئله قطع مسافت را مطرح می کند و با تجزیه و تحلیلی که در این مورد انجام می دهد، اثبات می کند که وجود حرکت در خارج هرگز نمی تواند متکی به یک اراده کلی بوده باشد، بلکه منشأ حرکت ها همواره اراده های جزئیه است. زیرا هنگامی که شخصی یک مسافت را قطع می کند، آن مسافت به حکم اینکه دارای امتداد است، ممکن است حدودی بسیاری را در آن فرض نمود و آن مسافت را طی می کند. حدود و اجزاء آن را یکی پس از دیگری به طور جزئی تصور می نماید و از هر تصوری که نسبت به هر جزئی از اجزاء مسافت دارد، یک اراده جزئی مبدأ می کند که به وسیله آن اراده، آن جزء از مسافت را طی می کند.
در این هنگام اگر شخصی که مسافت را طی می کند، تصورش را نسبت به یکی از اجزاء مسافت از دست بدهد، اراده اش نیز قطع خواهد شد و در نتیجه از حرکت باز خواهد ماند. ولی اگر تصورات جزئیه یکی پس از دیگری برحسب اجزاء مسافت در وی باقی بمانند، موجب پیدایش اراده های جزئیه نسبت به اجزاء مسافت می شوند و به این ترتیب طی مسافت ادامه می یابد و حرکت استمرار پیدا می کند.
همان طور که در باب حرکات، استمرار حرکت به طور متوالی و مداوم مانع تشخص حرکت نمی شود، بلکه حرکت در عین تجدّد و تغییر یک واحد شخصی است، استمرار تصورات و تخیلات و همچنین پیدایش اراده ها بر سبیل تجدد و به طور پی در پی مانع تشخص و جزیی بودن آنها نمی گردد و به هیچ وجه مقتضی کلیت نخواهد بود. (۱)
امام فخر رازی نیز این قاعده را مورد بحث قرار داده و جهت اثبات آن استدلال کرده است، به این ترتیب که یک امر کلی، همیشه میان افراد که جزئیات آن محسوب می شوند، مشترک است و امری که مشترک باشد، همه افراد را به یک نسبت شامل می شود. یعنی نسبتش به جزئیات جز یک نسبت متساوی چیز دیگری نمی تواند بوده باشد.
در این هنگام اگر یک رأی کلی که امری مشترک بین افراد است، سبب پیدایش یک امر جزئی گردد و در آن امر جزئی هیچ گونه خصوصیتی نباشد که موجب امتیازش از سایر افراد باشد، لازم می آید که امری در خارج بدون سبب تحقق پذیرد، و این مطلب را عقل محال می داند. عبارت وی چنین است:
برهانه إنّ الکلی مشترک بین جزئیاته و المشترک نسبته إلی کلّ واحد من جزئیاته المندرجه فیه نسبه واجده فلوکان الرّأی الکلی سبباً لوقوع جزئی معین مع أنّ نسبته إلیه کنسبته إلی غیره، لزم منه وقوع الممکن لاعن سبب و هو محال. (۲)
پاورقی ها:
- الاشارات و التنبیهات، ص ۴۱۷
- المباحث المشرقیّه، ج ۱، ص ۵۰۹
نظرات