آموزش آنلاین منطق از صفر
بررسی اندیشه ابن سینا

چرا نفس انسان را «ناطقه» می‌گویند؟

فصل بیست و دوم قسمت دهم

مشخصات فایل برنامه معرفت بیست و ششم مهرماه ۱۳۹۲

موضوع برنامه: چرا نفس انسان را ناطقه می گویند ؟

عنوان فصل: بررسی اندیشه ابن‌سینا

مدت زمان برنامه: ۴۴ دقیقه

حجم فایل ویدئویی:  ۱۰۲ مگابایت (MP4)

حجم فایل صوتی: ۱۸ مگابایت (MP3)

مختصری از متن برنامه:

چرا نفس انسان را ناطقه می گویند

شیخ الرئیس می گوید: قوه نطقیه در انسان مهمل و معطل نیست و افعالی که از قوه نطقیه صادر می شود از طریق اتصال به جود و فیض الهی امکان پذیر می گردد زیرا کمال موجودات در عوالم علّی و سفلی بواسطه جود و فیض حق تبارک و تعالی است. به این ترتیب اگر موجودی از موجودات از رحمت واسعه الهی محروم مانده و از فیض حق مستفیض نگردد، کوتاهی از ناحیه خود او خواهد بود.

نطق، یعنی لفظی که توام با معنی است و درواقع بدون «معنی» نطق معنی ندارد. الفاظ معنی دارند و باید در ابتدا برای شناخت آنچه ناطقه خوانده می شود، به سراغ معنی برویم و از چیستی آن بپرسیم. وقتی از چیستی «معنی» می پرسیم، غالبا فکر می کنند که از لغت معنی سخن می گوییم (مثلا ضرب در عربی به معنی زدن است یا علم یعنی آگاهی) در حالی که اینها در کتاب های لغت دارای کلمات معادل هستند. در حالی که توجه نمی کنند که خود معنی چیست؟ معنی کجاست؟

از طرف دیگر، نطق به معنی حرف زدن است. این یعنی اینکه انسان همیشه سخن می گوید؛ اما سوال این است که آیا شما همیشه در حال سخن گفتن هستی؟ شما که گاهی اوقات پیش می آید با کسی سخن نمی گویید و سکوت می کنید پس چگونه است که ناطق هستید؟ پاسخ خواهیم داد که: بله حتی در زمان سکوت نیز شما در حال سخن گفتن هستی و با خودت سخن می گویی. با خود سخن گفتن، آیا سخن گفتن نیست؟ اگر با خود سخن نگویی، می توانی با دیگری صحبت کنی؟ اینجاست که اگر بدنبال دانستن چیستی «معنی» هستیم باید آن را در نطق انسان جستجو کنیم و بدانیم که معنی کجاست

Video-DownloadSound-Download Youtube-download

فایل‌ها بجای «دانلود» پخش و اجرا می شود؟ راهنمای دانلود را بخوانید (اینجا بزنید)

می خواهید تمامی قسمت‌ها را به صورت یکجا دانلود کنید؟ همین الان اینجا بزنید

4.5/5 - (8 امتیاز)

۲ دیدگاه

  1. سلام خدمت اساتید محترم و شریف و بزرگوار و مراجعه کنندگان و زائران این سایت اینترنتی ارزشمند. سوال کودکانه این شاگرد مبتدی و آشخور در میدان های معارف بشری این است که آیا این تخمین و حدس حقیقت دارد که انبیاء و اولیاء شریف و بزرگوار و نور چشم پیروان خویش و فلاسفه آزاد اندیش و الاهی دانان و متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی، نتوانسته بین نظام احسن آفرینش مبداء که یک نظام و سامان ازلی و ابدی می باشد و زندگی طولانی مدت درون آن در برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی ، از یک طرف و از طرف دیگر سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان که هدف آن بازگشت به همان نظام احسن آفرینش مبداء در معاد می باشد، فرق و تمیز قائل شوند و آنها را یکی نپندارند ؟ و همچنین آیا حقیقت دارد که انبیاء و اولیاء الهی علا رقم کامل بودن ، هیچگونه علم و آگاهی به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و متعاقب آن وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی ، نداشته اند ؟ پیشاپیش از بابت ارائه پاسخ به دو سوال کودکانه این حقیر ناچیز از طرف آن بزرگواران سپاسگزارم. در پایان طرح یک سوال کودکانه دیگر خدمت آن بزرگواران : آیا حقیقت دارد که مسائل فلسفی نباید پیشرفت کنند بلکه باید حل گردند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا