© تمام حقوق این سایت متعلق به فیلسوفیار می باشد.
سبد خرید شما خالی است.
فیلسوف یار › بحث و تبادل نظر › زنگ تفریح فلسفی › اگرروزی متوجه اشتباه خود شویم!
باعرض سلام و آرزوی سلامتی
سوالی که ذهن مرا مدتی است به خود مشغول کرده و پس از مطالعات فراوان به نتایج جدیدی رسیدم مطرح میکنم
اگرروزی روباتی بسازیم که بتواند تفکر کند تعقل کند از کیستی و هستی خود بپرسد(با استفاده از منطق و تحلیل عقلی نه با محفوظات خود)
تمام تحلیلات ودانش ما از فلسفه را زیر سوال نخواهد برد؟؟
اگر با استفاده از فرمولهای ریاضی مثلا سری اعداد فیبوناچی به الگوریتم ساخت منطق مغز انسان برسیم و انسانی متفکر خلق کنیم آیا فلسفه ای که سالیان سال پروراندیم کون فیکون نمیشود؟؟؟
این موضوع دوراز ذهن نیست و حتی غیرممکن هم نیست وشاید بزودی اخبارآن را داشته باشیم در اینمورد چه خواهیم گفت آیا تسلیم مشیت حق تعالی خواهیم شد ویابه فلسفه بافی ادامه خواهیم داد؟
من خود یک مسلمان حق گرایم وصرفا به دنبال جواب این سوالم ممنون از پاسختون
تعریفی داریم برای موجود آگاه و خودآگاه
براساس تعاریف اولیه منطق، همه موجودات آگاه هستند اما به جز انسان هیچ موجودی نمی داند که آگاه است. اگر روباتی که در این فرض مطرح شده، به آگاهی خود آگاه شود و بداند که آگاه است، این موجود دیگر ربات نیست و قطعا انسان است. وقتی انسان شد دیگر آنچه مورد ادعای فرض مسئله هم بوده باطل خواهد شد.
در مورد فرمولهای ریاضی و سری اعداد فیبوناچی باید دوباره عرض کنم خدمت تون که چه کسی (سری اعداد فیبوناچی) را فهمید و به آن آگاه شد؟ پاسخ: انسان ؛ چه کسی می تواند از هیچی چیزی خلق کند؟ پاسخ: هیچ کس؛ خوب پس تا اینجا یک انسانی هست که (سری اعداد فیبوناچی) را فهمیده و درباره آن تفکر می کند و نمی تواند بدون داشتن هیچی، چیزی را خلق کند. پس برای خلق (هر چیزی) نیاز به چیزی دارد که در این فرض شما همان سری اعداد فیبوناچی است.
نتیجه این می شود که انسان آگاه، که (سری اعداد فیبوناچی) را فهمیده و تفکر کرده بود، همان را پایه قرار داد برای خلق یک چیز دیگری (حالا هرچیزی) مثل همان کاری علوم امروزه می کنند. پس دوباره احاطه انسان و آگاهی انسان است که این خلق را پایه ریزی کرده و آن خلق هیچ تفاوتی با هر چیزی که در اطراف تان می بینید که انسان آنها را ابداع کرده (مثل ماشین، هواپیما، علوم مدون و طبقه بندی شده و… ) ندارد
عبارت خیلی جالبی هم در صحبت های شما بود
آیا تسلیم مشیت حق تعالی خواهیم شد
تسلیم شدن در برابر مشیت حق برای انسان آگاه مطرح است. انسان آگاه یک موازینی برای تعقل و تفکر خود دارد که این موازین «بافتنی» نیستند. کسی در اصول فلسفه چیزی را «نمی بافد» بلکه این مسائل فرعی و شاخه هایی که مربوط می شوند به فلسفه خود را پروار می کنند. اصول و قواعد فلسفه نه تنها یک امر «بافتنی» نیست بلکه یک امر بدیهی و اثبات شده عقلی و منطقی است.
به نظرم شما اصلا نمی دانید که فلسفه چیست و صرفا به آنچه در اصطلاح عوام مردم از فلسفه و فلسفه بافی می گویند، اکتفا کرده اید. فلسفه یک دریای عمیق و محکم عقلانیت است که اگر در این دریای مواج چیزی برخلاف عقلانیت باشد، جایی در آن ندارد.
ممنون از پاسختون
اما مشکل اینجاست که این اعداد را میتوان تصادفی هم بهش رسید بوسیله یک کامپیوتر یعنی یک راهش این است که با علم به اعداد فیبوناچی میتوان یک هوش یا آگاهی ایجاد کرد که فرمایش شما متین
ولی یک راه هم با استفاده از کامپیوتر میتوان تمام حالات ترکیب اعداد را خلق کرد تا بالاخره به اعداد فیبوناچی رسید
حالا نگید پس کامپیوتر را انسان خلق کرد . خیر کامپیوتر خودش چیزی نیست جز ترکیب صفر ویک یعنی انتخاب یکی از دوراه که از راه مثلا الف حرکت کنی یا از راه ب
حالا اگر هردوراه را انتخاب و پیمایش کنیم میشود بررسی تمام حالات ممکن و درنهایت رسیدن به آگاهی
همه این حالات توسط نور انجام میشود و این فرضیه من منتهی میشود به اینکه نور خالق هستی است در این شکی نیست
الله نورالسموات والارض
ولی میخوام بگم که فلسفه یک علمی است که بشر آنرا ساخته و یک علم الهی نیست و صرفا نتیجه گیریهای انسانی است از دریافتهای طبیعی
منظور جمله مرا متوجه نشدید
مفهوم جمله من این بود تسلیم مشیت الهی بشویم و فلسفه را خلق نکنیم
نه تنها فلسفه بلکه تمام علوم ساخته و زایده آگاهی یا همون شعور انسان است که براساس روابط منطقی از نتیجه بررسی مخلوقات بدست میاورد
هرعلمی آن یک منطق خاص را به نفع خود تفسیر میکند بدینوسیله آنرا منطقی و عقلی دانسته وبه آن استناد میکند
درحالیکه ازیک منطق میشود چندین نتیجه گیری منطقی کرد که هیچ ارتباطی به هم ندارند ولی همه منطقی مینمایانند
ساختن هرعلمی توسط انسان به قصد بهره و لذت بردن از آن بسیار کارپسندیده ایست ولی علمی که برای اثبات حقانیت خود و نفی سایر علوم ساخته شود با نتیجه گیری که کردم منافات دارد
درهرصورت پاسخ سوال مرا ندادید
باتمام مفروضات اگر متوجه شدیم که اشتباه کردیم چه کنیم ؟؟
شما میفرمایید اشتباه نکردیم خوب من به این فرض کاری ندارم اگر روزی ثابت شد اشتباه کردیم چه ؟
قطعا نه من و نه شما به تمام علوم به طور کامل اشراف نداریم ولی اگر روزی حقایق آشکار شود و بفهمیم اشتباه کردیم چه میکنیم؟
آیا تمام عمرمان برفنا رفته؟عمرما و عمر همفکران ما؟
فکر میکنم همه در این جمله توافق داشته باشیم که فلسفه علم رسیدن به حقیقت است درسته؟
اگر حقیقتی اصلا وجود نداشت یا
اصلا همه چیز حقیقت بود چه ؟
شاعر میگه خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید
ولی اگر در دل دیو فرشته در کنار هم جمع بودند چه ؟
میخوام بگم شاید از ابتدا سوار بر چارچوب غلط شدیم
آیا فلسفه اثبات حقانیت خود است یا واقعیت محض؟ آیا هرچه باشد میپذیریم؟
بنام حضرت حق
چون به دنبال حقیقتیم پس می پذیریم. ما زنده به انیم که ارام نگیرم موجیم که اسودگی ما عدم ماست
سلام دوست عزیز
شما معلوم است که فلسفه نخوانده این.
نه فلسفه اسلامی نه فلسفه غرب.
این مباحثی که شما مطرح کردید، به نوعی، از مهم ترین مسائل بشر است که اتفاقا فلسفه بر اساس همین سوالات شکل گرفته.
۱_ آیا حقیقت هست؟
۲_ اگر هست قابل شناخت است؟
۳_ اگر قابل شناخت است آیا قابل انتقال به غیر است؟
۴_ آیا شناخت افراد از حقیقت یکسان است یا متفاوت؟
و …
آخرین پژوهش ها در فلسفه اسلامی، به واسطه علامه طباطبایی و شاگردان ایشان انجام شده است.
اگر طالب این مسائل هستید، میتوانید کتاب بدایه و نهایه علامه طباطبایی را بخوانید. (فایلهای صوتی تدریس آیت الله فرحانی توصیه میشود)
بعد از درست خواندن فلسفه، به جواب خود میرسید.
دوست عزیز شما درست متوجه شدید من فلسفه نخوانده ام
چون عقیده دارم فلسفه را باید یافت نه خواند
فلسفه ای که از روی فکر دیگران بخوانی که دیگه فلسفه نیست
فلسفه ای که دیکته فکر دیگران است صرفا مختص خودشان است
خوبست افکار را به اشتراک گذاشت ولی نباید دیکته کرد و به آن استناد کرد
آنچه برای درک فلسفه هستی نیاز است خواندن همه چیزاست به جز فلسفه
به همین دلیل من هم به دنبال همه چیز رفتم و همه چیز خواندم وآنچه یافتم همه چیز بودو آن همه یکتایی بود
ولی
ولی آن یکتا به هیچوجه شبیه به هیچیک از یکتاهای سایرفلاسفه نبود
اگر به فلسفه به مثابه علم بنگریم علم مجرد است و مبرا از خطا و اشتباه و توسط هیچ عقل سلیمی اعم از انسانی یا ماشینی قابل رد نیست مگر در تحت قوه ی خیال که آن هم اصالت واقیت ندارد.هر چند اگر ماشین به سر حد تعقل و تفکر برسد به نوعی انسان است هر چند از لحاظ عقلی محال است چرا که ماشین مادی است و علم مجرد و موجود مجرد را ظرف مادی نشاید.از سوی دیگر انسان طبق تعریف حیوان ناطق است و خیوان نیز طبق تعریف جسم نامی حساس متحرک.پس مقوله هایی نظیر احساسات و در مراتب بالاتر آن یعنی کشف و شهود قلبی تنها توسط انسان و انواع بالاتر قابل ادراک است . پس ادراک مقوله هایی نظیر فلفه محبت و … توسط ماشین محال است مثلا ماشین هرگز نمیتواند محبت واحساس سازنده اش نسبت به خود را ادراک کند و ادراک آن تنها در قالب جملات شرطی و ادراکی ست.لکن معنای فلسفه حقیقی که ماهیت علم دارد نه چیزی که بافته خیال است .لذا فلسفه علمی است که ماهیتا در ذات هستی جریان و سریان دارد و هستی براساس آن عمل میکند .البته در مراتب مختلف هستی اصول و قوانین خاصی حاکم است.به عقیده حقیر مبحث فلسفه در عالم مادی و مثال و عقل حاکم است و شریف و قابل توجه اما در مراتب بالا تر نظیر عوالم قلبیه و ساحت ربوبی حق اصول فلسفی و حتی منطقی قابل تسری نیست. در خاتمه عرض مینمایم که زیر سوال رفتن هیچ امرعقلی و فلسفییی از شرافت و اعتبار آن کم نمیکند بلکه باعث تقویت و استقوام آن می شود. مهم عبور از مراحل خیال و وصل به مرحله علم و عقل است.
ممنون که پاسخ دادید
دوست عزیز اگر فلسفه به قول شما یک علم مبرا از خطا واشتباه باشد(که قطعا چنین نیست چون ساخت انسان است و انسان جایزالخطا)
اولا قبل از آن باید منطق تعریف شده باشد تا فلسفه مفهوم پیدا کند
در علم منطق هر نتیجه گیری باید برپایه یک اصل درست شکل بگیرد وگرنه اگر پایه درست نباشد قطعا نتیجه گیری ما مبهم است یعنی میتواند درست یا غلط باشد پس از درجه اعتبار ساقط است
وحال فرض را بنا به فرمایش شما میگذاریم اگر فلسفه عاری از خطا باشد پس یک راه راست برای رسیدن به حقیقت وجود خواهدداشت
اگر انسانی این راه را پیدا کرد و طی نمود دیگراز مقام انسانی خارج میشود و تبدیل به ماشین میشود چون دیگر حق انتخاب از اوسلب میشود
و مقامش تنزل پیدا میکند
حق انتخاب وقتی معنا پیدا میکند که مردد بین دوراه باشی
ولی اگر بینهایت راه برای رسیدن به حقیقت وجودداشته باشد (که به نظرمن هست) اون موقع انتخاب راه معنی پیدا میکند
پس فلسفه هرکس برای یافتن حقیقت مختص خودش است
پس بینهایت فلسفه برای رسیدن به حقیقت وجود دارد
مصداق آیه رب العالمین
با سلام
در پاسخ به shpegah عزیز
اولا شما هستی را محدود به زمان نمودید که اول باید منطق ایجاد شود یا فلسفه … اگر چنین باشد بفرمایید آیا پیدایش فلسفه منطقی بوذه یا غیر منطقی؟
ثانیا کلیه علوم در ذات الهی و علم الهی همیشه موجود بوده ومبدا پیدایش ندارد بلکه مبدا تجلی و ظهور دارد
ثالثا کثرت راه حق و بی نهایت فلسفه منجر به آنارشیست است و در صورت پذیرش آن باید پذیرفت سفسطه و مغالطه هم راهی برای کمال است
رابعا اینکه می فرمایید پس فلسفه هرکس برای یافتن حقیقت مختص خودش است خود ایجاد حصر است چرا اولا که من باید فقط و فقط از راه خودم استفاده کنم و حق انتخاب راه بقیه را ندارم چون هرکس با یکسری توانایی و در یکسری شرایط خاص و به تبع آن راهی مختص به خود افریده شده ثانیا اگر من از هر راهی بروم و حتی اگر نروم به سعادت می رسم!!!
خامسا اگر اینکه فرمودید حق انتخاب وقتی معنا پیدا میکند که مردد بین دوراه باشی
ولی اگر بینهایت راه برای رسیدن به حقیقت وجودداشته باشد (که به نظرمن هست) اون موقع انتخاب راه معنی پیدا میکند
پس فلسفه هرکس برای یافتن حقیقت مختص خودش است
پس بینهایت فلسفه برای رسیدن به حقیقت وجود دارد
درست باشد آیا این نیز یک فلسفه است یا خیر؟ اگر هست که خودتان نیز این یک فلسفه را منحصر کرده اید و اگر نیست چطور از چیزی که فلسفه نیست برای تبیین فلسفه استفاده می کنید؟
سادسا علم به ذات معصوم و مبرا از خطاست در هر زمینه و شاخه ای که باید خطا در آن راه ندارد به شرطی که علم باشد و مادر سر حدات خیال و توهم آن را علم ندانیم.پیشنهاد میکنم در خصوص موضوع مجرد بودن علم نیز مطالعه نمایید
سابعا اینکه فرمودید اگر انسانی این راه را پیدا کرد و طی نمود دیگراز مقام انسانی خارج میشود و تبدیل به ماشین میشود چون دیگر حق انتخاب از اوسلب میشود
و مقامش تنزل پیدا میکند باید گفت ما در حالتی بین جبر و اختیار هستیم چنانکه ما در دوره زمانی و خانواده ای که به دنیا می آییم هیچ نقشی نداریم (صرف نظر از تجلی عوالم و عوالم مثال و…) در حالیکه این دو مورد تاثیر بسیار زیادی بر نگرش ما دارد
© تمام حقوق این سایت متعلق به فیلسوفیار می باشد.