رابطه عقل و دین در مکتب فیلسوفان یهودی
یکی از مهمترین مسائل فلاسفه قدیم یهودی، رابطه عقل و دین در مکتب فیلسوفان یهودی است. فیلون یهودی از جمله نخستین افرادی است که در راه جمع و توفیق میان فلسفه و دین یهود، گام برداشته و کوشیده است تا بتواند احکام تورات را به نحو معقول و منطقی تفسیر نماید. او کوشش بسیار کرد تا بتواند میان فکر فلسفی در فرهنگ یونانی و دین یهودی که به آن ایمان داشت، جمع و توفیق برقرار کند. او نمیتوانست برای رعایت دین یهودی از فلسفه یونانی دست بردارد. چنان که دست برداشتن از دیانت یهودی نیز برای او میسر نبود. قدیس آگوستین و توماس آکویناس نیز در همین راه گام برداشتهاند و در معقول جلوه دادن احکام انجیل تلاش و کوشش فراوان کردهاند. این مساله در جهان اسلام نیز بهگونهای بارز و آشکار مطرح بوده و شمار کسانی که در راه جمع و توفیق میان فلسفه و دین تلاش نمودند به هیچوجه اندک نیست.
حاصل کار فیلسوفان و اندیشمندان مسلمان از فارابی گرفته تا صدرالمتالهین شیرازی در مورد این مساله آنچنان درخشان است که میتوان گفت در کل تاریخ جهان، بیسابقه به شمار میآید. البته در مقابل کسانی که از جمع و توفیق میان فلسفه و دین سخن میگویند، گروهی از مردم دیندار هستند که به هیچگونه سنخیت و مناسبتی در میان فلسفه و دین باور ندارند و هرگونه سازش و هماهنگی را در این باب مردود میشمارند. موضعگیری این دو گروه در مقابل هم نشان میدهد که این مساله دارای اهمیت بسیاری است و به هیچوجه نمیتوان آن را ساده و نادیده انگاشت.
اهمیت این مساله به اهمیت و جایگاه عظیم دین از یکسو و اهمیت فلسفه و استدلال از سوی دیگر بستگی دارد. برای اشخاص آگاه پوشیده نیست که عقاید دینی در همه ادوار تاریخ برای جامعه بشری نقش عمده و تعیینکننده داشته است. اندیشههای فلسفی نیز تحولات تاریخی را جهت داده و منشا پیدایش تحولات دگرگونیهای فراوان شده است. بر همین اساس اندیشمندان بزرگ در ادیان مختلف، درصدد برآمدهاند در میان فلسفه و دین به نوعی ارتباط دست پیدا کنند و از آنچه جمع و توفیق در این باب نامیده میشود، سخن بگویند.
شاید بتوان گفت که اندیشمندان یهودی بیش از اندیشمندان دیگر به بررسی این مساله نیازمند بودهاند، زیرا علمای دینی یهودی در بیان و تفصیل برخی از مسائل ایمانی خود، عقایدی تناقضآمیز ابراز میدارند. آنچه موجب شگفتی میشود این است که این تناقضها بر هسته مرکزی اعتقادات آنها چندان اثر نمیگذارد. علما و ربیهای تلمود، فیلسوف نبودند و با نظریهپردازی آشنایی چندانی نداشتند بلکه بیشتر عملگرا بودند و به رفتار و کردار بشری توجه داشتند. در نظر آنها ایمان تا آنجا که به عمل درست بینجامد مورد ستایش واقع میشود. آنها چنین میاندیشیدند که شناخت و معرفت خداوند و نافرمانی کردن نسبت به دستورات او، بسیار بدتر از آن است که وجودش مورد انکار واقع شود و این همان چیزی است که «ترجیح دادن عمل بر علم و معرفت» نامیده میشود.
البته در ترجیح دادن عمل بر نظر، جنبه بشری غلبه پیدا میکند و در نتیجه اعتقاد به توحید پروردگار به تشبیه نزدیک میشود و جایی برای تنزیه باقی نمیماند و این همان چیزی است که در سخن علمای یهودی دیده میشود. آنجا که تشبیه بر تنزیه پروردگار غلبه پیدا میکند و جنبه بشری دین بیش از جنبه الهی آن آشکار میگردد ناچار سخن علمای یهودی تناقض آمیز میگردد. علمای یهود از یک سو بر جهان شمول بودن دعوت بنی اسرائیل اصرار میورزند و از سوی دیگر روی برگزیده بودن قوم یهود تاکید فراوان میگذارند. برای اهل اندیشه پوشیده نیست که این سخن تناقضآمیز است. بر اثر این گونه تناقضها بود که بسیاری از اندیشمندان یهودی به فلسفه روی آوردند و کوشیدند از طریق جمع و توفیق میان فلسفه و دین، جایی برای مطرح شدن تناقضها باقی نگذارند. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران در کتاب «فلاسفه یهودی و یک مساله بزرگ» به بررسی همین موضوع پرداخته است. به نظر دکتر دینانی این مساله بزرگ در میان فیلسوفان و متکلمان مسلمان بهگونهای ژرف و شایسته مورد بررسی قرار گرفته است و فیلسوفان یهودی نیز با بررسی و مطالعه در آثار فیلسوفان مسلمان به طرح این مساله بزرگ پرداختهاند.
پس از فیلون، اسکندرانی که اولین متفکر یهودی بود که نظریه اتحاد عقل و ایمان را مطرح کرد، فلسفه اسکندرانی عمری کوتاه داشت و تا آنجا که به یهودیان مربوط میشد، نیرو و نشاط خود را از دست داد. سستی و بیرمق شدن اندیشههای فلسفی در میان یهودیان مدتها به طول انجامید تا این که در قرن دهم میلادی با رشد و رواج اندیشههای فلسفی در جهان اسلام، اندیشمندان یهودی نیز فرصت را مغتنم شمردند و برای حل مشکل خود از این جریان فکری بهره گرفتند. فیلسوفان یهودی علاوه بر این که تحت تاثیر فلاسفه بزرگ اسلامی قرار گرفتند، از متکلمان مسلمان بویژه معتزلیان نیز به گونهای آشکار الهام گرفتند و در راه جمع و توفیق میان فلسفه و دین کوشش به عمل آوردند.
من در مورد رابطه فلسفه و دین مطلب جالبی را در کتاب استاد دینانی مطالعه نموده ام. دکتر دینانی به خوبی رابطه بین فلسفه و دین را در کتاب از محسوس تا معقول بیان نموده اند. هدف هر دو رسیدن به حقیقت است. ولی راه فلسفه دشوار است و شرایط خاص خود را دارد. با وجود اعتقاد به یگانگی حقیقت می توان گفت فلسفه و دین یکی است و اگر دین از سوی خداوند تبارک و تعالی دین نمی آمد اکثر مردم گمراه بودند. فلسفه نیز به نظر من استدلال های عقلی برای رسیدن به حقیقت است. پس عقل و دین هر دو در راه رسیدن به حقیقت گام بر می دارند